پشت پرده حمایت آمریکا از اصلاحات ارضی

بین اصول شش‌گانه به اصطلاح انقلاب سفید که در دهه1340، محور برنامه‌های محمّدرضاپهلوی بود، «اصلاحات ارضی» جایگاه مهمی داشت. به گزارش مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، این برنامه که مورد حمایت دولت آمریکا بود، به کشاورزی و منابع وابسته به آن، به عنوان اصلی‌ترین عامل تولید در اقتصاد ایران مربوط می‌شد و زندگیِ بخش وسیعی از کشاورزان را دستخوش تغییرات عمده می‌کرد. اما چه عواملی باعث شد در آن برهه زمانی، از میان نسخه‌های گوناگون توسعه اقتصادی، تغییر در ساختار و شیوه‌های تولید بخش کشاورزی، برای شاه و ایالات متحده، به عنوان حامی سیاسی و شریک تجاری عمده رژیم پهلوی، اهمیت پیدا کند؟
پشتوانه فکری یک سیاست
برای ریشه‌یابی این موضوع لازم است لایه‌های زیرین و بنیادهای فکری نسخه توسعه در ایران را، طی سال‌های دهه 1340، بررسی کنیم. «نوسازی» را، به عنوان یک مکتب مطالعاتی که اساس برنامه های عملیاتی قرار می‌گرفت، می‌توان واکنشی در برابر سه تغییر مهم پس از جنگ جهانی دوم دانست. نخستین عامل، ظهور ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت بود. آن هم در فضایی که خسارات دو جنگ جهانی، اقتصاد قدرت‌های سنتی اروپا(بریتانیا، فرانسه وآلمان) را به شدت ضعیف کرد. تغییر دوم، گسترش کمونیسم در پهنه وسیع‌تری نسبت به قبل از جنگ بود، به طوری که شوروی، نفوذ خود را نه تنها در اروپای شرقی، بلکه در چین، کره و آمریکای مرکزی گسترش داد. سرانجام، باید به زوال رویکرد استعمارگران سنتی اروپا اشاره کرد که موجب ظهور واحدهای سیاسی جدید، در مناطق مختلف آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین شد. هرکدام از این کشورها، به دنبال الگویی برای رشد و توسعه اقتصادی بودند. کشورهای فقیر، بستر مناسبی برای نفوذ روزافزون کمونیسم بودند. در این شرایط، دولتمردان آمریکایی، اندیشمندان علوم اجتماعی را به مطالعه اوضاع کشورهای جهان سوم تشویق کردند. هدف آن ها این بود که با برقراری ثبات سیاسی و توسعه اقتصادی در این مناطق، از پیوستن این کشورها به بلوک شرق جلوگیری کنند. این موضوع باعث شد در محافل دانشگاهی ایالات متحده، تولید علم در این حوزه رونق بگیرد. پیدایش نظریات توسعه در مکتب جامعه‌شناسی چند دانشگاه مهم، نظیر هاروارد و شیکاگو، به اجرای سیاست های توسعه‌ای سیاست خارجی آمریکا کمک می کرد.از اواسط دهه1950 میلادی و طی دهه 1960، بسیاری از مدیران و سیاست‌گذاران سیاست خارجی آمریکا، از بین دانش آموختگان دانشگاه هاروارد بودند. تاثیرگذاری آنان در محافل علمی و اجرایی، به اندازه‌ای بود که تحت عنوان «مکتب هاروارد» شناخته می شدند. این رویکرد، بر دگرگونی اجتماعی و تفاوت میان جوامع سنتی و مدرن تاکید می کرد. طرح‌هایی نظیر اصل 4 ، در دوران ریاست جمهوری «هری ترومن» و به ویژه فشار برای اجرای برنامه‌های اصلاحات ارضی در کشورهای تحت نفوذ آمریکا، در دوران ریاست جمهوری «جان. اف.کندی» از مصادیق این تاثیر‌پذیری است. نسل جدیدی از اقتصاددانان، سیاست‌شناسان و روان‌شناسان به مطالعه دولت ها و مواضع توسعه در جهان سوم پرداختند. یکی از مهم ترین مؤسساتی که در همین زمینه تشکیل شد، «کمیته شورای تحقیقات اجتماعی» به سرپرستی «گابریل آلموند» بود. این فعالیت‌ها در نهایت مکتبی را در مطالعات توسعه پایه گذاری کرد که از آن به عنوان مکتب نوسازی یا «Modernization» یاد می‌شود.
پاسخ انعطاف‌پذیر «کندی» چه بود؟


نقطه آغاز و حرکت جدی نوسازی دوره پهلوی دوم، با برنامه «انقلاب سفید» و به‌ویژه «اصلاحات ارضی» پیوند خورد که در سال 1341 کلید خورد. در سال 1961(1339ه.ش) حضور «جان.اف.کندی» از حزب دموکرات در کاخ سفید، فشار بر محمدرضا پهلوی را برای اجرای سیاست های اصلاحی، افزایش داد. انتخاب «علی امینی» به عنوان چهره‌ای نسبتاً مستقل از یک سو و کاهش فشار برمخالفان از سوی دیگر، تبلور این رویکرد جدید بود. کندی با توجه به بروز بحران‌های سیاسی و اجتماعی در کشورهای جهان سوم، رویکرد جدیدی را با عنوان «پاسخ انعطاف پذیر» مطرح کرد. از نظر او، اتکای بیش از حد جمهوری خواهان به قدرت هسته‌ای و تلاش برای به قدرت رساندن دولت‌های دست نشانده در جهان سوم، قابلیت خود را درجلوگیری از نفوذ کمونیسم در این کشورها از دست داده بود. دولت آمریکا تلاش کرد با بازسازی نیروهای نظامی، از کمک‌های مستقیم نظامی بکاهد و بر ضرورت انجام اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در جهان سوم، تاکید داشت. سیاستی که ایالات متحده آمریکا در این زمان، در روابط خود با ایران در پیش گرفت، پیگیری همان سیاستی بود که با عنوان «اتحاد برای پیشرفت» در کشورهای آمریکای لاتین به اجرا گذاشته شده بود. در این دوران، «کندی» از مشاوره استادان بخش های مختلف دانشگاه «هاروارد» برای تدوین سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی در حوزه‌های مختلف برخوردار بود و متقابلاً، از آنان حمایت مالی می‌کرد. شعار متظاهرانه ای که دولت آمریکا تحت تاثیر این گروه برای سیاست‌های خود برگزید، «تحمل رنج مبارزه طولانی علیه جباریت، فقر، بیماری و جنگ» بود که رویکردی منطبق بر رویکردهای توسعه رایج در محافل دانشگاهی آمریکا در آن زمان داشت.«کندی» پس از ورود به کاخ سفید، تغییر در شیوه کشاورزی سنتی و به ویژه «اصلاحات ارضی» را در کشورهای توسعه‌نیافته، به عنوان راهی برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در این کشورها مطرح کرد. شاه در ابتدا موافقت چندانی با سیاست‌های دموکرات‌ها نداشت و خواهان انجام آن به شیوه مدنظر و تحت کنترل خود بود. امّا با توجه به جدیت واشنگتن در عملیاتی‌سازی این ایده، چند ماه پس از تشکیل کابینه «علی امینی»، پهلوی دوم برای جلب حمایت آمریکا، از همان موضع کمرنگ انتقادی هم دست برداشت. او در سفری به واشنگتن، ضمن کسب حمایت دولت جدید آمریکا و اطمینان از موقعیت خود، قول پشتیبانی کامل از اصلاحات ارضی را به «کندی» داد. با این حال، نتایج اصلاحات ارضی، نه تنها موقعیت کشاورزی ایران را بهبود نبخشید، بلکه به گفته بسیاری از صاحب‌نظران و حتی کارشناسان غربی، این حوزه مهم اقتصادی را به ضعف و زوال نزدیک کرد. رویکرد کشاورزی مورد حمایت آمریکا، اگر چه تعداد روستاییان صاحب زمین را ظاهراً افزایش داد، امّا زمین کافی در اختیار آنان قرار داده نشد تا بتوانند کشاورزانی خوداتکا شوند. سطح زندگی اکثریت جمعیت روستایی بهتر نشد و به بدی سابق ماند و اگر مزیتی هم به دست آمد، در مقایسه با مزایای جمعیت شهرنشین بسیارکم بود.
توسعه صنایع «آچاری»!
«نیکی کدی» هم معتقد است که اگرچه تعدادی از کشاورزان، صاحب زمین و از امکاناتی نظیر چاه عمیق و موتور پمپ برخوردار شدند، امّا این کار پس از چند سال، سطح آب زیرزمینی را کاهش داد و برخی مناطق قابل کشت را غیر قابل کشت کرد. ضمن این‌که شیوه‌های سنتی، امّا مفیدی همچون احداث و احیای قنات هم با بی اعتنایی دولت مواجه شد. کنترل قیمت محصولات توسط دولت هم، بیشتر به نفع شهرنشینان بود. حتی دولت به نوعی به کشاورزان خارجی و نه ایرانی،یارانه می‌داد. چرا که مثلاً، گندم آن ها را به قیمت بین المللی می‌خرید. در مجموع، طبقه کشاورز برخلاف تبلیغات صورت گرفته، مورد توجه و حمایت جدی دولت نبود. این در حالی بود که پیشرفت صنایع سنگین و بنیادی نه مورد حمایت دولت آمریکا قرار داشت و نه در اولویت‌های شاه بود. در سال‌های دهه40 و50، بخش صنعتی جدید از نظر سرمایه، فناوری، مدیریت و فراورده، تا حد زیادی به مشارکت خارجیان وابسته بود. صنایع کلیدی اتومبیل و لوازم برقی، اساساً «آچاری» بودند؛ یعنی بیشتر قطعات و اجزا از خارج می آمد و در داخل، کار چندانی جز روی هم سوار کردن قطعات و افزودن اجزای ناچیز صورت نمی‌گرفت.